جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۱

وهم پرواز

یار من را همه کس یار و به من یار نبود
ماه او را همه کس راه و به من راه نبود
...
دست تقـدیر بیالود دلش در تن خـاک
او که در رسم وفا راه دلش صاف نبود
...
بال او تــرس به آزادی پــرواز ســرود
در رهایی ِ پرش، "بی قفسی" راه نبود
...
هر که شد محرم دل در حرم یار نماند
جـز نـهان خانه ی رازم سر اغـیار نبود
...
دست باد آمد و بردش ز من و برد ز یاد
که به جـز زخـم زبانش دلـم آرام نبود
...
برقی از سیم و زر و نور به قلبش زده بود
زان سـبب عشـق فـقیرانه خـریدار نبود
 ...
قدمم در طلبی تلخ به بتخـانه سرشت
"دیده"اش چونکه خدا را دگر آن ناز نبود


م.ر


.................................................
کار ما پرواز میشد گر تو از "ما" بودی