همیشه باران که می بارد به صدایش گوش می دهم ...
به نظرم بارش هیچ بارانی بی علت نیست
فقط باید خیلی آرام به ندای بارش ابرها گوش کرد؛
آن وقت است که عمیق ترین رازهایش را به تو می گوید...
.
امسال باران خیلی با دل من هماهنگ بود ،
به طرز عجیبی هر وقت دلم می گرفت باران می بارید؛
اگر چه هیچ بارانی به پاکی و بی ریا بودن باران پائیز نمی رسد ،
اما انصافا" بهار امسال هم عجیب بوی پائیز می داد.
.
آخرین سه شنبه ی آبان آسمان تیره شد..
گرفته بود ... بد جوری هم گرفته بود
تا که بالاخره شروع به باریدن کرد
تقریبا" یک شبانه روز می بارید، تا جایی که کار خیابان های اصلی تهران هم به سیلاب کشید؛
بعد از مدت ها این اولین بار بود که نفهمیدم چرا آسمان اینگونه می گرید...!
چند روزی گذشت و هوا صاف شد ؛
دیگر تهران نبارید...
دلم اینبار خیلی گرفته بود، مثل کسی که دنبال گم شده ای می گردد ...
نه بارانی می بارید و نه این دل صاحب مرده آرام می شد؛
تا چیزی شنیدم که تازه فهمیدم چرا هفت، هشت روز پیش ابرها آنگونه سیل آسا می باریدند...
آری!
اینجا آسمان مکه بود
و این طواف عاشقانه ی قطرات باران بود بر سر طواف کنندگان خانه ی عشق ...
...
..
.
..
...
دلتنگم ... دلتنگم ... خیلی دلتنگم
برای آن چیزهایی که این روز ها تلویزیون نشان میدهد...
برای کوچ عاشقانه ی باران ...
و برای او که مثل باران بی خبر رفت ...!
.
----------------------------------------------------------------------------------------
هـر دم از روی تو نقشـی زندم راه خـیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم