جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۸

اینجا همه قاطی کرده اند

یکی نمی داند و نمی داند که چرا هیچگاه نگذاشته اند که بداند.

دیگری آنقدر زیاد می داند که از فرط دانستن ، نمی تواند آنچه را که می داند ببیند و بفهمد.

سومی می فهمد که چرا می فهمد ولی نمی تواند بداند که چه را می فهمد.

و نفر آخر نیز هم می داند و هم می فهمد ولی در عمل با یک نفهم نادان هیچ تفاوتی ندارد.

...

اولی و دومی و سومی و چهارمی

فقر اختیار و فقر بینش و فقر دانش و فقر عمل

-------------------------

-------------------------

در نهایت این حکایت که سیاست با دیانت بشکفند اندر جنایت

جز به نیرنگ جهالت نرسد بر این جماعت

.

--------------------------

سعی ام بر این است که از این به بعد

تنها جمعه ها را به فاجعه ی ققنوس اختصاص بدهم

هر چند ضعیف ، هر چند خفیف

ببخشید بر حقیر

.

.

به امید ایران آباد

دل هایتان پر امید

۱۰ نظر:

  1. هر کی یه جوری گرفتار فقرٍِ
    و فقر دانش از همشون بدتره

    پاسخحذف
  2. جنگیدن با جهل ، سخترین جنگه
    سخت ترین مبارزه

    جمعه ها می آییم
    موفق باشی
    :)

    پاسخحذف
  3. برای من جای بسی خوشحالیست که هرجمعه یه مطلب جدید به قلم یبای شما رو بخونم!!!
    اما آیا وقت می کنید در زمان امتحانت هر جمعه آپ کنید؟
    موفق باشید!!!

    پاسخحذف
  4. ***


    نداشتن ها را شاید بتوان عزتمند زیست ، اما ندانستن ها اگر به تلاشی برای دانستن منجر نشوند ، فقز می آورند می سوزانند و آخرش مرگ می آورند ، در کنجی ، بی صدا ، بی عزت ، بی نام و بی اثر .

    ـــــــ

    پستتون عالی بود !

    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  5. ترجيح می دهم که صراحی های الماس احساسم، انديشه هايم، معانی طلای کلمات اهورائيم را که رنگ

    و طعم وحی دارد و لطافت الهام، همواره تا مرگ من پنهان ماند و حتی بشکنم و بدست اين نگاه ها و

    فهم های پير ُسرفه ای مسلول خر نيفتد. . . علــــی شریعــــتی

    پاسخحذف
  6. @سینا
    فقر دانش برای آنهاست که عمریست جز کیهان مطبوعات و ایضاً کیهان تصویری منبع دیگری رو برای بالا بردن معلومات خودشون هرگز جایگزین نکردند، که البته فقر اختیار هم یه جورایی مربوط به همین ها می شه چون این طوری «دانستن» رو در تمام این سال ها تو مغزشون فرو کردن و لا غیر

    @قاصدک
    و دقیقاً همینطور مبارزه با جاهل

    @مهربانی
    ما بسی بیش تر تر
    اما آیا بچه پرو تا به حال ندیده ای؟
    پس موقع امتحانات هم که آپ کردم بیا ببین!

    @الهام
    از حضور سبزتون بی نهایت سپاسگذارم
    اما در رابطه با اینکه گفتید اگر ندانستن به دانستن منجر نشود باعث فقر و مرگ ، آن هم در کنجی ، بی صدا ، بی عزت ، بی نام و بی اثر می شود
    به عقیده ی من اکنونِ ایران اینگونه نیست
    چونکه ندانستن اگر به دانستن منجر نشود باعث پست و مقام و ریاست و در نهایت حکومت خواهد شد و هر کس با این شرایط بمیرد هم در اوج جایگاه و منزلت اجتماعی قرار خواهد گرفت
    ...
    در ضمن از لطف تون سپاسگذارم

    @ناشناس
    فقط می تونم بگم این حضورت برام یک دنیا دلگرمیه! خیلی خیلی ممنون از اینکه میای و گاهی اوقات به اینجا سر می زنی
    و مرسی بابت مطلب قشنگت
    ;)

    پاسخحذف
  7. دانش با علم متفاوت است . اگر کسی واقعا بخواهد دانش به معنای معرفت را به دست بیاورد کس دیگری نمی تواند مانعش شود. چون جهان و خودش ابزار شناخت او هستند. اما جلوی کسب علم را می توان گرفت.
    مطلب فکر شده ای بود.
    موفق باشی

    پاسخحذف
  8. ***

    من گفتم ندانستن اگر به "تلاش" برای دانستن منجر نشه ...

    و اما در پاسخ شما باید بگم :

    ترجیح می دهم آن ملیون ها نفری را ببینم که از فرط ندانستن بی نام و بی عزت در کنجی می میرند و حتی زندگی هم نمی کنند تا آن یک نفری را ببینم که بر ندانستن آن ملیون ها نفر سوار می شود و با وجود همه نداشته هایش ... ، نه با عزت نمی میرد ! عزت را باید باز تعریف کرد . چنین آدمی نمی تواند که باعزت بمیرد ، تاریخ عزتش را از او خواهد ستاند و نامش را به ننگ مبدل خواهد نمود .

    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  9. امروز جمعه
    ساعت 4:25 بعد از ظهر
    نمیدونم چرا ctrl+f5 من کار نمیکنه
    شاید هم شما آپ نکردید؟؟؟؟
    پس بهتره بدون اینکه صداشو در بیارید بشینید سر درستون
    موفق باشید تو امتحانا!!! و دیگر

    پاسخحذف
  10. چه امید بندم در ابن زندگانی
    که در ناامیدی سر آمد جوانی
    سرآمد جوانی و ما را نیامد
    پیام وفایی از این زندگانی

    بنالم زمحنت همه روز تا شام
    بگریم ز حسرت همه شام تا روز
    تو گویی سپندم بر این آتش طور
    بسوزم از این آتش آرزوسوز

    بود کاندرین جمع ناآشنایان
    پیامی رساند مرا آشنایی؟
    شنیدم سخن ها زمهر و وفا، لیک
    ندیدم نشانی ز مهر و وفایی

    چو کس با زبان دلم آشنا نیست
    چه بهتر که از شِکوه خاموش باشم
    چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر
    که از یاد یاران فراموش باشم

    ندانم در آن چشم عابدفریبش
    کمین کرده آن دشمن دل سیه کیست؟
    ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
    چنین دل شکاف و جگرسوز از چیست؟

    ندانم در آن زلفکان پریشان
    دل بی قرار که آرام گیرد؟
    ندانم که از بخت بد، آخر کار
    لبان که از ان لبان کام گیرد؟

    شعر: دکتر علی شریعتی

    پاسخحذف