جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۸

آخرین جمعه ی سال تهی


هفت بار نوشتم ، به هفت شیوه ، و هفت بار پاره کردم

این بود تمام هشتاد و هشت من

.

.

.

..........

.................................................................................

گاهی درد ها چنان عظیم اند که هیچ قلمی را توان حرکت

و هیچ دفتری را تحمل بار فشار آنها نیست

۹ نظر:

  1. سال نو را به حرمت خون های پاک جاری بر خاک این دیار ، تبریک نمی گویم
    و تنها امیدوارم
    روزی برسد که دیگر آزادی ایران مان چوب واژه ی «عوام» را نخورد

    پاسخحذف
  2. viva
    چقدر کوتاه بود و چقدر کافی
    .
    خودت میدونی دیگه که چقدر برات از ته دلم آرزو های روزای خوبی رو دارم و اینم میدونی که به اومدنشون ایمان دارم

    پاسخحذف
  3. فقط میتونم سال خوش و خوبی رو برات آرزو کنم
    همین

    پاسخحذف
  4. هیچی نتونستم بگم .. کلامت انقدر سنگین بود که فکرم قفل کرد...

    امیدوارم سال نو همه چیز رو نو بکنه نه فقط طبیعت رو....

    بهارت مبارک

    پاسخحذف
  5. ***


    امیدی نداشتم که کامنت دونی وبلاگتون باز باشه ، ولی انگار در ناامیدی بسی امید است !

    ...

    گاهی آنقدر بار سنگین اندوه شانه ام را خم می کند که بر سر سجاده نماز هم جز خیرگی حرفم نمی آید !

    ...

    اولین کامنت شما رو توی این پستتون که خوندم متوجه شدم که من و شما یه اختلاف نظر کوچیک داریم . البته کامنت شما اگرچه ماتم زده هست ولی امیدواره و این خیلی خوبه . نباید بذاریم بخاطر این مسئله ناامیدی بر ما مستولی بشه . درسته که دلایل برای عید نگرفتن زیادن ولی دلایل برای عید گرفتن هم زیادن . پس اگرچه به حرمت آنان که رفتند امسال عید را چون سال های قبل جشن نمی گیریم اما باید مواظب باشیم که چراغی را که با رفتنشان افروختند با ناامیدی خاموش نکنیم .
    ما یک گام به بلوغ اجتماعی نزدیک تر شدیم .

    نمی خواستم زیر این پست پاسخ کامنتتون در پست "نوروز کجاست" رو بدم ، چون قاعدتا باید همون جا پاسخ می دادم . ولی کامنت اولتون رو که اینجا دیدم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم ، بخاطر همین عذرخواهی می کنم .

    .........




    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  6. الهام؛

    اهل سیاسی نوشتن نیستم، یعنی سیاست را اینگونه که دیگران می پندارند قبول ندارم در نتیجه حرفی از جنس این سیاست برای گفتن ندارم.
    دردی که هفت بار نوشته بودم و در آخر هیچ کدام را نتوانستم به زبان بیاورم تقریباً هیچ ارتباطی به مسائل داخلی ایران در سالی که گذشت نداشت.
    کامنت اول این پست هم فقط دلیل عدم تبریک عید از جانب من به دوستان بود، و البته یک دعای نه چندان کوچک شاید برای خاکی که ادعای پرستش آن را داریم (و دارم)
    اگر این کامنت رو در خود پست نگذاشتم به این خاطر بود که باطن این حرف بر خلاف ظاهرش به هیچ کدام از حرف های وطن پرستی و شهید پروری پست های سیاسی موجود در وبلاگ ها و وبسایت های دیگران شبیه نبود و دلم نمی خواست از این جهت ظاهری دلسوخته و دنباله روی راه شهدای سبز گلگون کفن و ... به خود بگیرم.
    ...
    اما پسرکی که می خندید...
    علی شریعتی یک سخنی دارد که در نظر اول برای ابراز روشنفکری ، تکرار این جمله بسیار مناسب می نماید که گفته بود حسین (ع) بیش از آب تشنه ی لبیک بود و دریغ که به جای افکارش زخم هایش را نشانمان دادند ...
    گاهی سطح بعضی جملات چنان تکان دهنده اند که دیگر یقین پیدا می کنیم که عمق شان هم جز به حقیقت نیست و نباید باشد. ( به علاوه ی مواردی که ما را مطمئن تر می کند و برایمان سندیت بیشتری پیدا می کند جمله ی مذکور ، مانند اینکه این جمله از زبان چه شخصیتی بوده و اینکه چون به ظاهر، اعمال و افکار جمهوری اسلامی را هم زیر سوال می برد یقیناً و بی شک مو لای درزش نمی رود که جز به حق بیان نشده است)
    اما من شریعتی را حقیقت محض نمی دانم و اعتقاد دارم اگر به ما در این همه سال زخم های حسین (ع) و مصیبت هایی که به خانواده ی شان وارد شد را نشان نمی دادند دیگر نامی از حسین برای لبیک باقی نمی ماند که هیچ ،از اسلام جدش هم دیگر چیزی به جای نمی ماند.
    پس جمله ی شریعتی فقط یک حرف به ظاهر زیبای وسوسه انگیز است و دقیقاً مخالف حرکتی که سید الشهدا (ع) برای حفظ اسلام انجام داد تا پس از این همه سال باز هم هر سال عاشورا با یاد خون اش ، افکارش هم زنده شوند.
    گرچه معتقدم راه شهدای 88 بسیار زیاد با راه شهدای کربلا فاصله دارد(همچون رهبرشان)، اما از آن جهت که بر علیه ولایت مطلقه ی یزید زمان مبارزه کردند و به شهادت رسیدند بر خودم واجب می بینم که با تمام توانم نگذارم تصاویر به جا مانده در ذهنم به این راحتی ها از بین برود و هرگز نخواهم گذاشت خون شان پایمال شود و افکار علیه ظالم شان مدفون .
    حالا اگر شما یادآوری زخم ها و مصیبت های روز عاشورا را القای نا امیدی می دانید که من حرفی ندارم دیگر ، فقط باز هم تاکید می کنم که مثالی که از کربلا و شهدای کربلا زدم یقیناً بلاتشبیه است با جریانات سیاسی داخل ایران.
    در هر حال امیدوارم توانسته باشم هدف و منظورم رو از کامنت اول این پست بیان کرده باشم
    ......
    باز هم ممنون بابت حضورتون

    پاسخحذف
  7. ***

    از تفسیر شما درباره انسان ها و حقیقت محض ندانستن شخصیت ها و حتی تعبیر زیبای شما درباره آن جمله دکتر شریعتی خیلی خوشم اومد ولی معتقدم این تفسیر چندان درباره این جمله صدق نمی کنه . البته بستگی به نوع نگاه ما هم داره که نگاه من به این جمله نفی گریستن بر حسین نیست بلکه دعوت به گریستن توام با معرفت است اگرچه طبق احادیث حتی گریستن از روی تظاهر بر حسین هم به دلایل متعدد از جمله دلایلی که شما فرمودید ثواب دارد از اونجایی که قصد ندارم این بحث رو تبدیل به موشکافی سخنان دکتر شریعتی کنم در این باره دیگه صحبتی نمی کنم .
    اما در خصوص حادثه عاشورا که همانطور هم که گفتید با حال و هوای امروز جامعه ما تفاوت های اساسی دارد ، باید بگویم اگر پاسداشت خون امام حسین و یارانشان توام با القای شکست و ناامیدی بود و نه حس مبارزه و انتقام جویی شک نکنید تأثیر معکوس برجای می گذاشت . انچنانکه روش های بعضا غلط صدا و سیما در زنده نگه داشتن یاد شهدای جنگ تحمیلی باعث شده تا شاهد این باشیم که بعضی از نوجوانان و جوانان ما دید خوبی نسبت به آنان نداشته باشند در حالی که از هرچه هم که بگذریم خلوص نیت آن ها و فداکاریشان در راه هدف ستودنی است .
    زنده نگه داشتن یاد شهدا هم اسلوبی دارد که باید آن ها را رعایت کرد . حضرت زینب در پاسخ یزید درباره حادثه عاشورا فرمودند :
    "جز زیبایی چیزی ندیدم !"
    متاسفانه این روزها کم دیدم کسی که اینگونه یاد شهیدان را زنده نگه دارد تا انگیزه ای باشد برای ادامه راه زنده ها !

    با اجازه شما متن این بحث ها و کامنت ها را با نام و آدرس وبلاگ خودتان در وبلاگ خودم هم قرار دادم .

    با تشکر

    ***
    Elham
    ***

    پاسخحذف
  8. خدا درد را با توجه به توان کسی که درد میکشه بهش میده .یک نکته ای در مورد درد هست : نه باید به استقبال درد نرفت و نه باید ازش گریخت . کار سختیه ولی ممکنه.
    سال خوبی داشته باشی

    پاسخحذف
  9. هفت بار نوشتی
    به هفت شیوه
    و هفت بار باره کردی
    ...
    هشتمین بار چه می کنی؟!

    پاسخحذف